ابله محله
گاهنوشتهای پسرکی دیوانهبایگانیِ ترجمه
20+1 قانون زندگی
در باب چگونگی زندگی بهتر و برتر رسالهها و کتابها و کتابخانهها نگاشته شده، چه احادیث و روایات و قولها و نقلها که میتونین در این باره پیدا کنین. خب این هم یکی از اوناس، که خوندنش می تونه هم مفید و هم مفرط ذات باشه!
1. ببین بهتره که یه آم درست و حسابی رو واسه زندگی مزدوجیت انتخاب کنی، چه بخوای و چه نخوای 90 درصد خوشبختی یا بدبختیات به این نکته مربوطه.
2. بهتره که خودت رو وقف یه کاری کنی که دوسش داری، حتی اگه لازم باشه که از زمان و استعدادت مایه بذاری.
3. خوبه که به بقیه بیشتر از اونی که انتظار دارن بدی، و مهمتر اینکه این کار رو با خوشرویی کنی.
4. یه کاری کن که به مثبتترین و مشتاقترین آدمی بدل بشی که میشناسی (فاز بده).
5. بیا و خودت و بقیه رو ببخش، خیر داره والا!
6. دست و دل باز و بخشنده باش.
7. دل گنده و حق شناسی یادت نره.
8. اصرار، ابرام، پافشاری! (همش یه معنی میده ها!)
9. خودت رو طوری عادت بده که حتی با کمترین حقوقی هم که میگیری یه پساندازی داشته باشی.
10. با هرکسی همونطوری رفتار کن که دوست داری باهات رفتار کنن.
11. پیشرفت دائمی رو جزئی از خودت کن و بههش متعهد شو.
12. کیفیت رو از یاد نبر.
13. اینو بدون که مال و مقام و قدرت خوشبختی نمیآره، بلکه این مهر و محبت و عشق و عاطفه است که تو رو سعادتمند میکنه.
14. وفادار باش و صادق.
15. مهمه که درستکار و راستکار باشی.
16. رو پای خودت بایست.
17. قاطع باش، حتی اگه گاهی اشتباه کنی.
18. بسه دیگه، بقیه رو ملامت نکن. بهتره که مسئولیتهای خودت رو بپذیری.
19. پسر شجاع باش! بعداً وقتی به گذشتههات نگاه میکنی، ممکنه به خاطر اینکه بیباک نبودی پشیمون بشی.
20. از اونهایی که بهشون عشق میورزی مراقبت کن و از دستشون نده.
21. و آخر سر اینکه کاری نکنی که مامان رو سرشکسته کنه!
خاطرات روسپیان سودازدهی من
بیش از یک هفتهای است که میخواهم این چند لینک را برای دوستانی که هنوز آخرین کتاب «گابو» – همون گابریل گارسیا مارکز خودمون – رو دریافت نکردهاند و دلشان واسه ماکز غنج میزند را معرفی کنم ولی نمیرسم.
عارضم به حضور منورالنورتون که جناب مارکز که یه پاشون لبه بومه و یه پاشونم لب جوی، در این آخر عمری دست از نگارش برنداشتن و در اکتبر 2004، کتاب «خاطرات روسپیان سودازدهی من» رو به رشته ی تحریر درآوردن که همون اول کاری هم بازار رو یه تکونی دادن!
ماجراهای ترجمه کتاب تو ایران خیلی طولانیه که از خیرش میگذرم، فقط همین که جناب «امیر حسین فطانت» کتاب رو از اسپانیایی – زبان اصلی کتاب – به فارسی برگردوندن و پس از اینکه یه مدت فقط فصل اول کتاب قابل دریافت بود، به نشانه ی اعتراض به عدم اجازه ی نشر در ایران، کل کتاب رو واسه دانلود گذاشتن!
بنده هم کتاب رو دریافت کردم و چند جای دیگه بالاگذاری نمودم تا هم دریافتش واسه شما راحت تر باشه هم اینکه اگه اتفاقی افتاد لااقل یه جای دیگه هم کتاب باشه و خلایق مشتاق اندر کف نمونن! 😉
دریافت نسخه PDF خاطرات روسپیان سودازدهی من: لینک دانلود یک یا لینک دانلود دو
دریافت نسخه جاوا (مخصوص موبایل): لینک دانلود
تو را دوست میدارم
تو را دوست میدارم
تو را به جای همه زنانی که نشناختهام دوست میدارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود، برای خاطر نخستین گلها
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمیرماندشان
تو را برای خاطر دوستداشتن دوست میدارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم.
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس
اندک میبینم.
بی تو جز گستره بیکرانه نمیبینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فراگیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست میدارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست میدارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمیدارم
تو میپنداری که شکی ،حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا میرود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.
پل الوار
مترجم: احمد شاملو
چند نکته ی کوچک ترجمهای
به نظرم باید یه سلسله مطلب واسه ترجمه بنویسم، نه که فکر کنی علامه ی دهر هستم یا اینکه ادعایی یا از این خزعبلات، نه، اصلاً. فقط برای اینکه تجربیات کوچولو موچولوی خودم رو با تو، دوست خوبی که به ترجمه – شیرینترین عسل بدون قند دنیا – علاقمند شدی، درمیون بزارم، همین!
آیا من یک بیلیونرم؟؟
شما هم تو روزنامهها و مجلهها با کلمه ی جدید «بیلیون» و «بیلیونر» آشنا شدین یا نه؟ نمیدونم کدوم شیر خام خوردهای ابتکار بخرج داده و کلمه ی billion رو بومی سازی کرده!! تا اونجا که عقل ناقص من قد میده، در ریاضیات بعد از واحد هزار و میلیون، واحد میلیارد قرار داره. پس شما ای مترجم گرامی و همکار محترم، لطف کنین پا تو کفش ریاضیدانان و اعدادیون و ارقامیون نکنین خواهشا، و فقط بتراجمین!!
آگوست، می، مارچ، آپریل، جون و جولای نداریم!!
جدیداً مد شده هر چی اسم ماه میلادی هست رو همونجوری که به دهنوشن میآد، مینویسن و به خیال خامشون که ترجمه میکنن. وا ترجمهآ!! برادران و خواهران گرامی، اگر لطف میکنین و یه متن رو از انگلیسی به فارسی میتراجمین، لطف کنین که مثل من سیاست «کمتر اشتباه پراکنی کن!» رو سرلوحه ی زندگانی ترجمهای تون قرار بدین، شاید که رستگار بشیم!
دوستان، نام ماههای میلادی، خیلی قبلتر از اینی که بنده و شما، قدم رنجه کنیم و پا به زندگی بزاریم، به فارسی ترجمه شده، باب شده و به طور شایسته و بایستهای بکار گرفته شده، پس لطفاً به قوانین احترام بزارین و از همون نامها واسه ترجمه کمک بگیرین. برای اینکه لیست این ماهها رو داشته باشین میتونید به صفحه ی سالنمای گرگوری در ویکی پدیای فارسی سری بزنید؛ یا اینکه از یه تقویم پدر و مادر دار استفاده کنید.
حتما حتما حتما؛ مد نظر داشته باشین که ترجمه ی صحیح ماه میلادی Augustعبارت اوت میباشد و هرگز هرگز هرگز، از «آگوست» استفاده نکنید. همچنین بجای «مارچ» از مارس، بجای «می» از مه بجای، «جون» از ژوئن و در آخر بجای «جولای» از ژوئیه استفاده نمایید.
فعلا نکتهی خاصی به ذهنم نمیرسه، نظری، پیشنهادی، نکتهای، چیزی دارین، حتما تو بخش نظرات مرقوم فرمایید.
مترجمی از جماعت نسوان هندی و امریکایی!!
وقتی که نصف شب بیخوابی به سرت بزنه از این بهتر نمیشه. دو و نیم نصف شب که جایی نمیشه رفت، پس به ناچار باید بری و یه سری تو وب بزنی.
از اونجا که خیلی بیحوصله بودم قصد وراندازی تیتر یک روزنامههای فردا بهترین ایدهی شبانگاهی بود که بهم این اجازه رو داد تا چندتا از روزنامههای صبح کشور رو تورق کنم. و خیلی تصادفی به چند تا گاف ترجمه بر بخورم.
بازم از اونجا که من کرم ترجمه دارم و به قول یکی از اساتید عزیز دانشگاه، «گور ممیش» (!!) تشریف دارم – اصلا نمیدونم یعنی چی – دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و این پست رو ننویسم. البته باید بگم که خیلی وقته دور اینجور مته به خشخاش گذاشتنها رو خط قرمز کشیده بودم و باز توبه شکستم!
البته الان فقط حال و حوصله ی بررسی یکی از این گافها رو دارم، چون میخوام برم و لالا کنم که صبح کلی کار دارم. اگه بعداً عمری بود و حوصلهای، بقیه رو هم براتون کالبد شکافی ترجمهای میکنم.
گاف ترجمه در روزنامه ی تهران امروز:
خیلی تصادفی به این امید که صفحه ی PDF شده ی ادبیات روزنامه ی تهران امروز رو دانلود کرده باشم به صفحه ی ویژه ی زنان رسیدم. اون بالا، یه تیتر جذاب – البته از نگاه یه فارغالتحصیل مترجمی – چشمک میزد: «ساکا جاوا، بردهای که مترجم گروه اکتشافی شد«. حتی حال خوندم متن به اون کوتاهی رو نداشتم که یهویی دیدم همون اول کار مترجم عزیز روزنامه یه سوتی خفن داده!!
متن مقاله به این قراره: « ساکا جاوا (1787 – 1812) زن امریکایی هندی تباری بود… » به بخش پررنگ شده یه بار دیگه دقت کنین « زن امریکایی هندی تبار »! خب مثل روز روشنه که مترجم عزیز دل برادر، عبارت Indian American رو به اشتباه ترجمه کردن؛ که ترجمه ی صحیح « زن سرخپوست » یا « زن سرخپوست امریکایی تبار » صحیح است، یا یه چیزی تو همین مایهها. جالب اینجاس که یکی دو خط پایینتر خودش میگه طرف تو آیداهو – یکی از ایالتهای امریکا – به دنیا اومده، ولی بازم شک داره که طرف دو ملیتی باشه، مثل ایرانی-امریکایی یا ایتالیایی-امریکایی.
ماجرا از این قراره که برادر گرامی جناب کریستوف کلمب و دوستان وقتی پس از مشقات زیاد و گرفتاریهای جور و واجور و گاه ناجور بالاخره با دعاهای مادران گرامیشون به سرزمین امریکا میرسن. از اونجا که هنوز اون موقع موبایلها GPS نداشتن – مثل موبایلهای ایران! – به گمانشون راه جدیدی به هندوستان رو پیدا کرده و به کرانه ی غربی هندوستان (همین هند خودمون که تو آسیا قرار داره) رسیدن. غافل از اینکه یه سرزمین جدید رو کشف کردن. به دلیل همین جهل مرکب هر بنی بشری رو که میدیدن Indian و Red Indian یا American Indian میگفتن. که تو ترجمه باید مراقب این اصطلاح بود!!
غرض از این حرفها فقط یه نکته کوچولو بود: اینکه بعضی وقتا رسانههای معتبری چون روزنامهها، که خیلیها حساب کتاب روشون انجام میدن، با یه همچین سوتیهایی معروفتر میشن. 😉